دستم از جور رقیب است ز دامان حبیب از جامی غزل 24

دستم از جور رقیب است ز دامان حبیب

1 دستم از جور رقیب است ز دامان حبیب کوته ای کاش رسیدی به گریبان رقیب

2 خردسالی و رقیبان ادب آموز تواند وای ما گر تو کنی کار به فرمان ادیب

3 زن خدنگ دگرم بر جگر ریش که نیست جگر ریش مرا طاقت درمان طبیب

4 بی تو در شهر غریبم به خدا بر تو که باش با چنین روی شبی شمع شبستان غریب

5 جمعه جمعیت دل کی دهد آن را که بود گوش بر انکر اصوات ز الحان خطیب

6 چشمه آب حیاتی تو و عالم ظلمات نیست جز خضر وشان را ز تو امکان نصیب

7 نفرت طبع ز جامی مکن اظهار که هست او غزلگوی غریب و تو غزلخوان عجیب

عکس نوشته
کامنت
comment