غزال من که لبش رو به سبزی آورده از جامی غزل 426

غزال من که لبش رو به سبزی آورده

1 غزال من که لبش رو به سبزی آورده به سبزه زار ختن مشکبو گیا خورده

2 چه گویم از خط سبزش که گرد چشمه نوش بنفشه ایست به آب حیات پرورده

3 بود ز دور خطش فتنه هر سر مویی چه فتنه ها که درین دور سر برآورده

4 زآفتاب درد پرده شب این عجب است که بندد آب شب زلف آفتاب را پرده

5 سیاه شد لب شیرین او ز مشکین خط کسی ندیده به شیرینیش سیه چرده

6 سیاهروزی صاحبدلان ز گردون نیست خط عذار بتان روزشان سیه کرده

7 چه مرد دعوی عشق است جامی ار نکند برآنچه می رسد از دوست صبر صد مرده

عکس نوشته
کامنت
comment