1 طالع من شد ضعیف از بس غم افلاک خورد رنگ و روی اخترم زرد است از بس خاک خورد
2 در تمام عمر، زاهد روزه نتوان داشتن روزی خود را چرا باید بدین امساک خورد
3 جرعه ای گفتم مگر صوفی ازان خواهد کشید از کفم پیمانه را کافر گرفت و پاک خورد!
4 آسمان گر قرص خورشیدم دهد، دور افکنم گر همه چون شعله ام باید خس و خاشاک خورد
5 هرکه را جام شرابی دسترس باشد سلیم چون شقایق از چه می باید دگر تریاک خورد؟