چهره ام دیده چه حاصل که به از کمال خجندی غزل 577

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

چهره ام دیده چه حاصل که به خون کرد نگار

1 چهره ام دیده چه حاصل که به خون کرد نگار که برون نقش و نگارست و درون ناله زار

2 بار گویند که دارد سر عاشق کشتن خبر عاشقی من برسانید به یار

3 این محال است که ما هر دو ز هم می طلبیم من ز تو مهر و وفا و تو ز من صبر و قرار

4 آن در ساعد منما بیش به صاحب نظران که ربودی دل خلقی ز یمین وز یسار

5 مژه تا خاک درت پیشتر از دیده برفت در میان مژه و دیده فتاد است غبار

6 لب می است و بدنت سیم چو هست اینهمه خام خام باشد ز تو ما را طمع بوس و کنار

7 عمر در ناله و فریاد بسر برد کمال در تو درد دل او کار نکرد آخر کار

عکس نوشته
کامنت
comment