1 چشمم ز تو شکر کرد بر بینایی عقلم به تو دست یافت بر دانایی
2 رفتی زمن و چونت بخوانم نایی ای رفتن تو چو رفتن برنایی
1 بهار لاله رخساری نگار سرو بالایی گل و شمشاد زلفینی مه و خورشید سیمایی
2 نگار و مه تو را خوانم، بهار و گل تو راگویم که اینها عالم آرایند و آنها را تو آرایی
1 روی زرینم از اندیشه سیمین بر او چه کنم دیده اگر باز نبینم بر او
2 روی او تازه گل پر بر و رخسار مرا نکند تازه مگر تازه گل پر بر او
1 آمد آن فصل که در وی همه جز مل نخورند و آمد آن روز که مرغان همه جز گل نچرند
2 دلبران بوسه به عشاق دراین فصل دهند بیدلان پرده اندیشه در این فصل درند