-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمم چو بر آن روی چو رشک قمر افتاد از چشم دوید انجم و بر روی در افتاد
2 از خوی به رخت اختر دری به شفق نیست کز شبنم فردوس به گلبرگ تر افتاد
3 خون دلم از دیده ز بس کرد غمم فاش هر چند جگر گوشه نمود از نظر افتاد
4 شامم که ز هجران تو شد روز قیامت چون روز شدم وعده به روز دگر افتاد
5 از ناله من تا به سحر خواب نبردش وین تهمتی در گردن مرغ سحر افتاد
6 در حسرت بوسی که به جانم ز لبت بود زان لعل چه خونها که مرا در جگر افتاد
7 فانی بره سعدی اگر زد قدمی چند با او سخنش بین که چو شیر و شکر افتاد
8 نی نی چه حد آنکه درآید به مقابل کز پرتو اکسیر وی این خاک زر افتاد