-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا چشمی است از لعل تو در خون جگر پنهان سری بر آستانت گشته اندر خاک در پنهان
2 به روی لالهگون یک ره به گلگشت چمن رفتی ز شرم عارضت گل گشت تا سال دگر پنهان
3 مرا چون آشکارا میرود خون دل از دیده چه حاصل زانکه با چشم تو میبازم نظر پنهان
4 نهانی خواستم پیش خیالت جان کشم، لیکن چو عشق آوازه اندر داد کی ماند خبر پنهان؟
5 تو خورشیدی و شاهی ذره، چندین رو متاب از وی که بیچاره هوادارست، اگر پیدا و گر پنهان