- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب رویت از آتش اندیشه دل یابد تاب
2 چشم مست تو که بر هر طرفی، میافتد بر من افتاد، زمستی و مرا کرد خراب
3 با خیال تو مرا، خواب نیاید در چشم کو خیالت که طلب میکندش، دیده در آب
4 اگر از دیده تو را رغبت خواب است، مگر آب او ریزی وزین بخت، کنی خواهش آب
5 به تمنای لب لعل تو گردد، بر کف آتشین جان رسانیده به لب، جام شراب
6 چون ترا شمع صفت، با همه کس رویی هست من که پروانهام ای شمع! ز من روی متاب
7 چون نه از آب و گلی، بلکه همه جان و دلی که گر از ماء و ترابی، پس ازین ما و تراب
8 دیگران را هوس جنت اگر میباشد روضه جنت سلمان در توست، از همه باب