- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمم ز گریهٔ دل ناکام روشن است تا می چکد ز شیشه میم، جام روشن است
2 بر تربت گرفته دماغان هجر او دایم چراغ روغن بادام روشن است
3 شمع حیات صبحدم از هر که شد فنا دیدم به جای او دگری شام روشن است
4 سر تا به پا لطافت معنی است قامتش آری که شعله را همه اندام روشن است
5 اظهار سوز دل به زبان احتیاج نیست در خانه آتشی است که تا بام روشن است
6 فیضش به خاص و عام رسد هر کجا که هست آن را که همچو شمع سرانجام روشن است
7 نوبت رسد شبی به سعیدای بینوا امروز گرچه شمع نکونام روشن است