چشمم ز گریهٔ دل ناکام روشن است از سعیدا غزل 108

چشمم ز گریهٔ دل ناکام روشن است

1 چشمم ز گریهٔ دل ناکام روشن است تا می چکد ز شیشه میم،‌ جام روشن است

2 بر تربت گرفته دماغان هجر او دایم چراغ روغن بادام روشن است

3 شمع حیات صبحدم از هر که شد فنا دیدم به جای او دگری شام روشن است

4 سر تا به پا لطافت معنی است قامتش آری که شعله را همه اندام روشن است

5 اظهار سوز دل به زبان احتیاج نیست در خانه آتشی است که تا بام روشن است

6 فیضش به خاص و عام رسد هر کجا که هست آن را که همچو شمع سرانجام روشن است

7 نوبت رسد شبی به سعیدای بینوا امروز گرچه شمع نکونام روشن است

عکس نوشته
کامنت
comment