- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت عاشقی و مستی و دیوانگی، نتوان نهفت
2 پرده عشاق را برداشت مطرب در سماع گو فرو مگذار، تا پیدا شود، راز نهفت
3 لذت سوز غمش، جز سینه بریان نیافت گوهر راز دلم، جز دیده گریان نسفت
4 تا خم ابروی شوخ او، به پیشانی است، طاق در سر زلفش، دل من، با پریشانی است جفت
5 دست هجرانت، مرا در سینه، خار غم نشاند تا ازین خار غمم دیگر چه گل خواهد شکفت
6 زینهار از ناله شبهای من، بیدار باش کین زمان شبهاست، تا از ناله من کس نخفت
7 در صفات عارضت، تا نقش میبندد خیال کس سخن نازکتر و رنگین تر از سلمان نگفت