- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرحبا ایچشم جان روشن بنور رای تو دستگیر دل گه آشفتگی گیسوی تو
2 هر که دید آن موی و رو در کفر و در اسلام گفت صبح اسلام است و شام کفر روی و موی تو
3 پیش شمع روی تو مهر فلک پروانه ایست جفت شد ماه نو از طاق خم ابروی تو
4 آفتاب نور بخشی سایه از من وامدار تا شوم ذره صفت اندر هوای کوی تو
5 با دل شوریده گفتم بر سر خوان امید جز جگر ما را نصیبی نیست از پهلوی تو
6 پیش تیر غمزه خوبان سپر گشتن ز عشق و آن کمان بالاترست از قوت بازوی تو
7 گفت کای ابن یمین از من مبین اندوه خویش دیده میآرد بلاهم سوی من هم سوی تو