-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوقم به روی دلبر خود بی نهایتست زان رو که حسن روی بت من به غایتست
2 با من خطاب کرد که عاشق ترا که گفت دانم خطاب وی که ز روی عنایتست
3 گویند شمع نیست به مجلس چه می کنی مهر رخ چو ماه نگارم کفایتست
4 گر همچو سروناز خرامی میان باغ سرهای ما فدا شده در خاک پایتست
5 دارم شکایتی ز تو نامهربان و لیک کشتی مرا ز جور چه جای شکایتست
6 چشمش به غمزه گفت که خونش به غم بریخت ای دل تو هوش دار سخن در کنایتست
7 بردی دل از بر من و کشتی مرا به هجر دل را چه وقع جان جهان از برایتست
8 تا یک نظر ز مهر به جانم فکنده ای اکنون جهان ز مهر تو روشن ز رایتست
9 ای پادشه نظر ز جهان برنگیر از آنک سلطان اگر به کوی تو آید گدایتست