1 ای همّت من درخور بالات بلند در بر رخ دوستان ازین بیش مبند
2 تا چند کنی جور و جفا بر جانم هرگز که کند ز دوستان جور پسند
1 همیشه میل نگارم بود به سوی جفا نه مهر در دل سنگین او بود نه وفا
2 نه میل خاطر یاران نه شرم در دیده ترحّمی نه در آن دل بود نه ترس خدا
1 تا تو از لب کرده ای درمان ما آتشی افکنده ای در جان ما
2 نور چشم ما تو مردم زاده ای یک شبی از لطف شو مهمان ما
1 ای رخت آیینه ی لطف خدا زلف تو دلبند و لعلت دلگشا
2 پادشاه ملک حسنی از کرم رحمتی کن بر گدا ای پادشا