- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مست و بیخود شوخ من افتاده است بر زمین همچون چمن افتاده است
2 هر که در تعریف خود کوشد مدام بر زبان خویشتن افتاده است
3 گوهر معنی نمی جویند خلق ورنه بیرون از سخن افتاده است
4 از صفای عارضش لغزیده است دل که در چاه ذقن افتاده است
5 کرده سامان حیات جاودان آنکه در فکر سخن افتاده است
6 دور از آزادی چو مرغ بیضه است هر که در دام وطن افتاده است
7 هر کجا شوری ست جویا در جهان زان لب شکرشکن افتاده است