مست و بیخود شوخ من افتاده از جویای تبریزی غزل 159

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

مست و بیخود شوخ من افتاده است

1 مست و بیخود شوخ من افتاده است بر زمین همچون چمن افتاده است

2 هر که در تعریف خود کوشد مدام بر زبان خویشتن افتاده است

3 گوهر معنی نمی جویند خلق ورنه بیرون از سخن افتاده است

4 از صفای عارضش لغزیده است دل که در چاه ذقن افتاده است

5 کرده سامان حیات جاودان آنکه در فکر سخن افتاده است

6 دور از آزادی چو مرغ بیضه است هر که در دام وطن افتاده است

7 هر کجا شوری ست جویا در جهان زان لب شکرشکن افتاده است

عکس نوشته
کامنت
comment