1 عزمم درست گشت که نارم دگر بکف مدح کسی که هست بدو هجو هم دریغ
2 میغند این خسان به نپاشیدن عطا ز آنرو که جمله صاعقه بارند همچو میغ
3 ابن یمین ز همت دونان کرم مجوی کی کار ذوالفقار کند زنگ خورده تیغ
1 آن پریچهره که صد عاشق زارش باشد همچو من بسته بهر موی هزارش باشد
2 آتشی در دل من قهر تو افروخت چنانک شعله صاعقه برقی ز شرارش باشد
1 ساقی الاصحاب مائا بارقا کالنار هات لا تدافعنی و سافحنی به واذکر ولات
2 ای برخ مانند آتش وی بلب آب حیات کشتئی میران ز دریای غم ار خواهی نجات
1 دوش نسیم سحر بادم مشک وز باد نزد من آمد مرا مژده جانبخش داد
2 گفت که دارای ملک خسرو جمشید فر آنکه مشید از اوست قاعده دین و داد