ای عزیز من ستمکاری از جهان ملک خاتون غزل 1174

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ای عزیز من ستمکاری مکن

1 ای عزیز من ستمکاری مکن بیش ازین بر بندگان خواری مکن

2 چون تو را دادم دل و جان و جهان دلبرا آخر جگرخواری کن

3 از من بیچاره چون زارم ز غم بی گناه آهنگ بیزاری مکن

4 بار عالم هست بر پشت دلم این همه جورم به سر باری مکن

5 دل ببرد از دست ما و گفتمش بیش ازین چستی و عیاری مکن

6 خود که گفتت ای صنم آخر بگوی با من بی یار و دل یاری مکن

7 ای دل مسکین به زاری بیش ازین بر در آن بی وفا زاری مکن

عکس نوشته
کامنت
comment