روزم از بیم رقیبان نیست از هلالی جغتایی غزل 335

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او

1 روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او شب روم، لیکن چه حاصل چون ببینم روی او؟

2 او بقتلم شاد و من غمگین، که گاه کشتتم ناگه آزادی نبیند ساعد و بازوی او

3 دارد آن ابرو کمان پیوسته بر ابرو گره از گره گویی بهم پیوسته شد ابروی او

4 من که در پهلوی او خود را نمیخواهم زرشک دیگری را چون توانم دید در پهلوی او؟

5 گر چه بس دورم، ولی هر جا که منزل میکنم می نشینم رو بکوی یار و خاطر سوی او

6 ما چو از هر سو بخاک کویش آوردیم رو بعد ازین روی نیاز ما و خاک کوی او

7 تا هلالی را فراقت چنگ بزم درد ساخت ناله دیگر برون می آید از هر موی او

عکس نوشته
کامنت
comment