1 عرفی من و دل نه خوب دانیم و نه زشت هم خادم کعبه ایم و هم پیر کنشت
2 همدوش مصیبتیم و همزاد نشاط همخوابهٔ دوزخیم و هم شیر بهشت
1 ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست درویش جهانیم و هما در قفس ماست
2 آن زهر پرستی که بود در شکرستان بیگانه ز خاییدن شکر مگس ماست
1 تحفهٔ مرهم نگیرد سینهٔ افکار ما سایهٔ گل برنتابد گوشهٔ دستار ما
2 باعثی دارد رواج، سبحه کو، تزویر کو تا ببندد صد گره بر رشتهٔ زنار ما
1 گر تکیه گاه گلخن و گر مسند جم است رویم به روی محنت و لب بر لب غم است
2 ما بار نیکنامی عصمت نمی کشیم رندی حریف ماست که بد نام عالم است