1 به جامم بادهٔ ناب است و خون دل هوس دارم نمیخواهم گل از کس، تا به داغی دسترس دارم
2 درای محمل نازم، به حسن صوت مشهورم ز شوق نالهای، صد کاروان از پیش و پس دارم
3 گلستان ترا ای باغبان غارت نخواهم کرد به یک گل میشوم راضی، که مرغی در قفس دارم
4 شب وصل است و بیم غمزهاش آشفتهام دارد که بزم میگساری بر سر راه عسس دارم
5 دلم از گفتگوی پندگویان تیره میگردد گل آیینهام، کی طاقت باد نفس دارم
6 ز بال خود دو ترکش بستهام دایم که از همت سر تسخیر ملک دام و اقلیم قفس دارم
7 درین گلشن سلیم از روشناسان کس نمیبینم چو گل آیینهٔ خود چند پیش خار و خس دارم؟