دل دیوانه ی من در غم از جهان ملک خاتون غزل 343

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دل دیوانه ی من در غم تو شیداییست

1 دل دیوانه ی من در غم تو شیداییست دیده در کوی خیال تو جهان پیماییست

2 دل ربودی و به جان نیز طمع می داری راستی با تو چه گوییم که خوش یغماییست

3 دل من در خم گیسوت گرفتار شدست مگرش با سر و زلف تو دگر سوداییست

4 لعل دلجوی تو را حلقه به گوشیست مگر سنبل زلف تو را مشک سیه لالاییست

5 گر دلت آب روان جوید و جایی روشن طرف دیده ما جوی که روشن جاییست

6 خلق گویند که ترک غم آن ترک بگوی چون کنم ترک چنان ترک که بی همتاییست

7 گر من افتاده ی بالای تو گشتم غم نیست هر نشیبی که تو بینی عقبش بالاییست

8 خون دل ریخت به نوک مژه ام ترک خطا می کند عربده با من به جهان رسواییست

9 روضه ی جان جهان خاک سر کوی تو باد ای که از کوی تو فردوس برین مأواییست

عکس نوشته
کامنت
comment