شب یار من تب است و غم سینه‌سوز از رهی معیری غزل 18

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

شب یار من تب است و غم سینه‌سوز هم

1 شب یار من تب است و غم سینه‌سوز هم تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم

2 ای اشک همتی که به کشت وجود من آتش فکند آه و دل سینه‌سوز هم

3 گفتم: که با تو شمع طرب تابناک نیست گفتا: که سیمگون مه گیتی‌فروز هم

4 گفتم: که بعد از آن همه دل‌ها که سوختی کس می‌خورد فریب تو؟ گفتا: هنوز هم

5 ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی دل دشمن است و آن صنم دل‌فروز هم

عکس نوشته
کامنت
comment