یار من با دگران یار شد، از هلالی جغتایی غزل 197

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

یار من با دگران یار شد، افسوس افسوس!

1 یار من با دگران یار شد، افسوس افسوس! رفت و هم صحبت اغیار شد، افسوس افسوس!

2 سالها عهد وفا بست، ولی آخر کار عهد بشکست و جفاگار شد، افسوس افسوس!

3 آنکه چون روز شب عیشم ازو روشن بود رفت و روزم چو شب تار شد، افسوس افسوس!

4 آنکه هم راحت جان بود و هم آسایش دل قصد جان کرد و دلازار شد، افسوس افسوس!

5 گفتم: ای دل، بکمند سر زلفش نروی عاقبت رفت و گرفتار شد، افسوس افسوس!

6 آن همه گوهر دانش که بچنگ آوردم ناگه از دست بیکبار شد، افسوس افسوس!

7 مدتی داشت هلالی ز بتان عزت وصل عزتی داشت، ولی خوار شد، افسوس افسوس!

عکس نوشته
کامنت
comment