بچشم جان چو چراغی که در میان از کمال خجندی غزل 986

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی

1 بچشم جان چو چراغی که در میان ز جاجی ز عشق آب حیاتی ز عقل ملح اجاجی

2 درین مرقع اگر چون کلاه صاحب ترکی ز قالب ارچه شوی دور بر سر همه تاجی

3 اگر به شیوه منصور دم زنی ز اناالحق یقین شود دم آخر که چند مرده حلاجی

4 بعلم و عقل فرو ماندی از همه عجب است این که فیل داری و اسب و پیاده چون شه عاجی

5 مگر دماغ تو صوفی به بانگ چنگ شود تر که از قدح نکشیدی عظیم خشک مزاجی

6 درون دل بفروز ای خیال دوست که ما را هزار درد اگرت هست ازو کمال مخور غمی

7 درین سراچه تیره تو نور بخش سراجی چو درد دوست بود قابل هزار علاجی

عکس نوشته
کامنت
comment