مرغ جانم به سر کوی بتی از جهان ملک خاتون غزل 159

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

مرغ جانم به سر کوی بتی در بندست

1 مرغ جانم به سر کوی بتی در بندست به نسیمی ز سر کوی وفا خرسندست

2 به کمانی که بود راست چو ابروی کجش تیر مژگانش تو گویی ز هواش افکندست

3 درد دل هست بسی زان لب و رخ بر دل من لاجرم چاره ی درد دل ما گل قندست

4 مرغ عشق رخ دلدار به منقار قضا گوییا مهر رخش در دل ما آکندست

5 صبر گویند ضرورت بکن از صحبت یار کس چه داند شب ایام فراقش چندست

6 عقل گفتا برو ای دل به جهان سیری کن گفت نتوان که به زلفش دو جهان پابندست

7 این همه جور و جفا بر من مسکین ز چه روست چو تو دانی که جهان از دل و جانت بندست

عکس نوشته
کامنت
comment