1 نفس سره ام همّت گردون نکشد رگ از تن من به جز فریدون نکشد
2 سالوس نمی کنم ولی گر بکنم سالوس کنم که گاو گردون نکشد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آنجا که صفای دل بود دایهٔ عیش برسود بود مدام سرمایهٔ عیش
2 افسوس که کار خلق جایی نرسید کز مایهٔ غم شوند همسایهٔ عیش
1 سرّ قدر از جهانیان پنهان است آن سر به طریق عقل نتوان دانست
2 در جستن آن نقطه که مقصود آن است چون دایره هرک هست سرگردان است
1 یا رب تو حلاوتی به جانم برسان وز هجر زمانه با وصالم برسان
2 جز تو همه ناقصند در عین وجود ای کامل مطلق به کمالم برسان
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **