دمبدم دیده که خون می ریزد از جامی غزل 198

دمبدم دیده که خون می ریزد

1 دمبدم دیده که خون می ریزد دل خون گشته برون می ریزد

2 دل یکی قطره خون دیده ازو سیل خون این همه چون می ریزد

3 در تنم می فکند زلزله هجر از دلم صبر و سکون می ریزد

4 دانه خال تو در آب و گلم تخم سودا و جنون می ریزد

5 خونم از دیده گه پابوست چون می از جام نگون می ریزد

6 لبت از فتنه غبارم برجان از خط غالیه گون می ریزد

7 بی لب لعل تو جامی می ناب می خورد وز مژه خون می ریزد

عکس نوشته
کامنت
comment