- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوستان بار من و دلبر و دلدار من اوست من دگر دوست ندارم بجز این مونس دوست
2 فکر بسیار چه حاجت در رخش چون دیدم گر بازم سر و گر نیز نظر هر دو نکوست
3 خوانده قصه طوبی که برآمده ز بهشت طوبی آن قامت دلجوی و بهشت آن سر کوست
4 همچو زلفش به سلاسل نتوان داشت نگاه هرکه را سلسله جنبان دل آن سلسله موست
5 بار جاده کشیدی همه وقتی دوشم در سر اکنون می و بر دوش من این بار سبوست
6 بسکه در بای کشان کرد سر مسکینان زلف مشکینش ازین شرم سر افکنده فروست
7 زاهدم گفت نشد عاقل و هشیار کمال هرکه هشیارتر است از همه دیوانه تر اوست