1 مصطفی گفت آدمیزاده که به خوردن حریص افتاده
2 باشدش چند لقمگک کافی که به ابقای او بود وافی
3 قامت او ازان بماند راست بهر طاعت به پا تواند خاست
4 لقمه را اولا مصغر کرد بعد ازان جمع قلتش آورد
5 یعنی آندم که لقمه بندی کار خرد باید به قدر و کم به شمار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چون نه جسم است حق نه جسمانی نه هیولاست نی هیولانی
2 باشد از حیز و جهت بیرون وز حدود مشابهت بیرون
1 خدمت مولوی چه صبح و شام دارد اندر کتابخانه مقام
2 متعلق دلش به هر ورقی در خیالش ز هر ورق سبقی
1 به تمنای سیر و نیت گشت واعظی بر حدود غور گذشت
2 بامدادان به مسجدی برخاست بهر حضار مجلسی آراست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به