-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مسلمانان، مرا جان خواهد آمد از الم بیرون که می آید هلال ابروی من از خانه کم بیرون
2 بر آن در، انتظاری می برم، با آنکه می دانم که شاهان بهر درویشان نیایند از حرم بیرون
3 مرا این دم تو خواهی کشت یا هجران دم دیگر؟ بهر تقدیر جانم خواهد آمد دم بدم بیرون
4 ز بهر گریه پنهانی در از اغیار بر بستم ولی دیوار داد از جانب همسایه نم بیرون
5 نه اشکست این، که موج انگیخت خوناب دل از چشمم نه آهست این، که جان از خانه تن زد علم بیرون
6 اگر اهل عدم دانند محنت های عشقت را ز بیم عاشقی هرگز نیایند از عدم بیرون
7 هلالی، گر رسی روزی بطرف کعبه کویش قدم از سر کن آنجا و منه دیگر قدم بیرون