- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مسلمانان نه صبر از جان توان کرد نه درد عشق را درمان توان کرد
2 نه بر دردش تحمّل هست از این بیش نه از دست غمش افغان توان کرد
3 نه وصلش را توان دیدن به خوابی نه بر دل دردسر آسان توان کرد
4 نه از بستانش یک گل می توان چید نه ترک نغمه ی دستان توان کرد
5 نه بر وصلم بود دستی خدا را نه صبری در غم هجران توان کرد
6 نه بتوان چید شفتالو ز باغش نه طوفی در سرابستان توان کرد
7 به درد روز هجرانش به زاری دو چشم بخت را گریان توان کرد
8 جهان را گر به وصلش می نوازد فدای پای آن جانان توان کرد