جامی

جامی

جامی
جامی

مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی از جامی غزل 482

غزل 482 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی

1 مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی کار جان چون ساختی غارتگر ایمان شدی

2 گرد لعل جانفزای خود فزودی خط سبز خضر را رهبر به سوی چشمه حیوان شدی

3 می شکافی موی در سر ضمیر دیگران صورت حال خودت گفتم چنین نادان شدی

4 روی تو ماه تمام آمد چرا چون ماه نو گوشه ابرو نمودی ناگه و پنهان شدی

5 غنچه امید من بود از تو عمری ناشکفت خرم آن روزی که چون دیدی مرا خندان شدی

6 نوخطان شهر را سربر خط فرمان توست کوس دولت زن که ملک حسن را سلطان شدی

7 یاد آن روزی که در ره دیدمت گفته به ناز راه خود رو جامیا چندین چرا حیران شدی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی

شاعر شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی چه کسی است ؟

شاعر شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی جامی می باشد.

شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی چیست ؟

قالب شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی غزل است

مضمون اصلی شعر مشک تر بر برگ گل سودی بلای جان شدی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
بنر