1 چند ز دوران چرخ چند ز هجران یار سینه شود شعله خیز، دیده شود اشکبار
2 آنچه کشیدم ازو من بیکی جرعه می میکدهها بایدم از پی دفع خمار
3 من همه صحرای عشق او همه دریای حسن من همه شور و جنون او همه باد بهار
1 من خلد ندانم به صفای اشرف فردوس نباشد به صفای اشرف
2 زین پیش هوای جنتم در سر بود زین پس سر ما و خاک پای اشرف
1 ای راندهٔ درگاه تو خواری و عزیزی پیدا ز تو هر چیز ندانم تو چه چیزی
2 ما هیچ ورای تو ندیدیم و نبینیم ای آنکه بتحقیق، ورای همه چیزی
1 ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
2 چون اهل زمان نهایم در قید فنا ما فانی مطلقیم در عین وجود