1 مفتی مشکلات شرع کرم کز تو کام امید حاصل شد
2 سایۀ تو بر افتاب افتاد از پی مهر تو همه دل شد
3 یک سوال مرا جواب اندیش که تویی حلّ هر چه مشکل شد
4 گر ز مرسوم من که وقتی بود لطفت از طول عهد غافل شد
5 رسم تشریف و تحفه آوردن باری از شومی که باطل شد؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دلم از آتش غم چنان می گدازد که شکّر در آب روان می گدازد
2 چو سایه ز خورشید هستیّ بنده ز مهرت زمان تا زمان می گدازد
1 شاخ سر سبز و چمن دلشادست عالم از عدل بهار آباد است
2 غنچه تا روی به صحرا آورد گرهی ا ر دل بگشادست
1 آه کان قاعدۀ وصل چنان هم بنماند زان همه عیش و طرب نام و نشان هم بنماند
2 اشک من خود سپری بود و لیکن گه گاه مددی بود ز خون دل و آن هم بنماند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **