1 گل به غفلت ز گلستان جهان برخیزد غنچه از خواب در ایام خزان برخیزد
2 گر سبک می روم از بزم تو بیرون چه عجب گرد هر طور که بنشست چنان برخیزد
3 جسم خاکی ست غباری که میان من و اوست ای خوش آن لحظه که آن هم ز میان برخیزد
4 گر لب تشنه ی خود را به لب جوی نهم دود چون اشک من از آب روان برخیزد
5 دارد ای دوست ز تو شکوه ی بسیار سلیم وای اگر مهر خموشی ز دهان برخیزد