جناب حاجی نیکو از مشتاق اصفهانی دیوان اشعار 32

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

جناب حاجی نیکو خصال عبداله

1 جناب حاجی نیکو خصال عبداله که نام او به نکوئیست شهره ایام

2 کسیکه خاتم فیروزه فلک چو نگین ز نام نامی او گشته است صاحب نام

3 کسیکه نکهت خلقش بود حیات جهان بدان صفت که با رواح زنده‌اند اجسام

4 کسی که در همه آفاق نیست مانندش نه از وضیع و شریف و نه از خواص و عوام

5 بدستیاری حق ریخت طرح حمامی که نبودش ز نکوئی قرینه در ایام

6 درش دو مصرع موزون بود که هر دو بهم چو جفت ابروی خوبان رسیده‌اند تمام

7 کتابه در او یاد می‌دهد ز صفا ز طرف روی نکویان و خط عنبر فام

8 نسیم بینه او میرسد مگر ز بهشت که عطر بیز بود همچو بوی گل بمشام

9 ستون او که برعنایی آمده است علم بسر و طعنه زند از نزاکت اندام

10 زرشک جدول آبش سزد که آب بقا چو آب جدول شمشیر ایستد ز خرام

11 ز منبع آب بکیفیتی بهر حوضش رود که باده لعلی ز آبگینه به جام

12 صفا ز جام بلورین سقف او در موج بود چنانکه به پیمانه باده گلفام

13 به طاس او زند ار قرص ماه دم ز صفا فتد چو پرتو خورشید طشت او از بام

14 عجب مدار ز فیض هوای معتدلش که بازگشت کند جان رفته از اجسام

15 نظر بصافی آبش اگر کند از رشک برنگ موج ز آب گهر رود آرام

16 نخواهد ار کند از آب او شکار صفا بروی آب چرا موج گستراند دام

17 ز نوره خانه او بسکه نور می‌تابد ز روشنی دم صحبست دروی اول شام

18 چو شد تمام ز لطف حق این خجسته بنا که قاصر است ز تعریف او زبان در کام

19 نوشت خامه مشتاق بهر تاریخش کسی ندیده بدوران مثال این حمام

عکس نوشته
کامنت
comment