1 مطرب خوش لهجه را حسن ادا باید نخست تا دمش از رشته جان عقده غم بگسلد
2 نی چنان کز کثرت تحریر و تکرار نغم در میان هر دو لفظش از غزل دم بگسلد
3 هر چه بربندد به هم ناظم به صد خون جگر او ز ناهنجاری الحانش از هم بگسلد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت
1 آن موسوس بر لب دریا نشست تا کند بهر تقرب آبدست
2 دید دریایی پر از ماهی و مار چغز و خرچنگش هزار اندر هزار
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **