1 پشّهای رفت بر درخت چنار گفت خواهم که بر پرم هشدار
2 گفتش آخر کزین نشست چه خاست تا زبرخاستن چه خیزد راست
3 پشهای بیش نیستی به وجود تا که اندیشی از قیام و قعود
4 هیچ از طور خویشتن مگذر فطرت خویش را به جای آور
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بر آن رخ نقطهٔ خالش بسیط است که اصل مرکز دور محیط است
2 از او شد خط دور هر دو عالم وز او شد خط نفس و قلب آدم
1 هر آن چیزی که در عالم عیان است چو عکسی ز آفتاب آن جهان است
2 جهان چون زلف و خط و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست
1 بت اینجا مظهر عشق است و وحدت بود زنار بستن عقد خدمت
2 چو کفر و دین بود قائم به هستی شود توحید عین بتپرستی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به