صبح وصال کی دمد زین از جهان ملک خاتون غزل 1177

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

صبح وصال کی دمد زین شب لاجورد من

1 صبح وصال کی دمد زین شب لاجورد من شکوه هجر چون کند این دل پر ز درد من

2 آتش اندرون من در تو اثر نمی کند هم اثری کند مگر در دل آه سرد من

3 خون دلم ببین که چون می رود از دو چشم جان ای دل و دیدگانم از غصّه به روی زرد من

4 نیک به غور من برس کز غم تو چه می کشم ور نرسی به غور ما کی برسی به گرد من

5 با قد همچو سرو ناز ای بت شوخ دلنواز از لب لعل خویش باز برده خواب و خورد من

6 ششدر خاروش دگر کرد زیاد داو را از شش و پنج و چار بین نرد حریف نرد من

عکس نوشته
کامنت
comment