-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح گدا و شام ز خورشید روشن است گر قادری ببخش چراغی به شام ما
2 ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
3 در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست داغ است شیخ شهر ز عیش مدام ما
4 در روزگار نیست رسولی که بی حسد در گوش چون تویی برساند پیام ما