- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بازم از زخم خدنگش در دل و جان آتش است ناوک او را مگر چون شمع، پیکان آتش است
2 خاک را از اشک من پرخون بود دایم کنار چرخ را از آه من در زیر دامان آتش است
3 از فروغ او به گرداب خطر افتاده است کشتی آیینه از موم است و طوفان آتش است
4 برق آه از حال ما سازد بتان را باخبر نامه ی آشفتگان همچون نگهبان آتش است
5 از گلستان تو هر کس گل به دامن می برد جای گل چون شمع ما را در گریبان آتش است
6 در جهان پنهان نماند هیچ کاری در لباس عشق در تجرید همچون در بیابان آتش است
7 عاشقان را در بساط دل به غیر از آه نیست این چنین باشد، در آتشخانه سامان آتش است
8 چون جوانی رفت، مگذر از می گلگون سلیم باده در پیری چو در وقت زمستان آتش است