ماه رویا قصدِ از حکیم نزاری قهستانی غزل 989

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ماه رویا قصدِ جانِ مردمِ بی‌دل مکن

1 ماه رویا قصدِ جانِ مردمِ بی‌دل مکن کار بر بی‌چارگانِ ممتحن مشکل مکن

2 روزگارِ عاشقان و بی‌دلان برهم زدی توبه‌های زاهدان و صالحان باطل مکن

3 چشم را رخصت مده بر خونِ ناحق ریختن زلف را دام از برایِ‌صیدِ بی‌حاصل مکن

4 دلبرِ پیمانشکن را عاقبت محمود نیست در میانِ آن جماعت خویشتن داخل مکن

5 عشقت از من برد صبر و عقل و هوش و دین و دل ترکِ این بی‌صبر و عقل و هوش و دین و دل مکن

6 خستگان را نوش‌دارو ده ز لب بی‌زهرِ چشم بر کنارِ آبِ حیوان شربتِ قاتل مکن

7 دوش با من گفت ملّاحِ خرد کای بی‌خبر آشنایی در محیطِ بحرِ بی‌ساحل میکن

8 بانگ بر من زد خیالِ دوست کای دشمن پرست حشو می‌گوید خرد فرمانِ آن غافل مکن

9 یا به رغبت کن نزاری جورِ خوبان اختیار یا به غفلت بر سرِ کویِ بلا منزل مکن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر