1 ماه، بر روی چو ماهش نگرید فتنه در چشم سیاهش نگرید
2 گرد عارض، خط شیرین بینید؛ کنج لب، خال سیاهش نگرید
3 میرود، وز پی او دلشدگان شاه بینید و سپاهش نگرید!
4 بی گنه کشته شد آذر یاران بی گناه است، گناهش نگرید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای جسم تو، جان آفرینش؛ جان تو، جهان آفرینش!
2 ای کرده بعالم آشکارا نام تو نشان آفرینش
1 دوشم، از خواب بود چشم کحیل؛ گوشم آسوده، خوش ز قال و ز قیل
2 تا سحر، دیده فارغ از دیدن لب ز تقریر و، خاطر از تخییل
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به