1 منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی نان جو میخورد و پیشش پارهای بز موی و دوک
2 گفتش ای مسکین نگر با آنچنان روزی و عیش پیر دهقان گفت من لذاتنا این الملوک
1 جانا دلم از غمت به جان آمد جانم ز تو بر سر جهان آمد
2 از دولت این جهان دلی بودم آن نیز به دولتت گران آمد
1 تا دل مسکین من در کار تست آرزوی جان من دیدار تست
2 جان و دل در کار تو کردم فدا کار من این بود دیگر کار تست
1 دوش در ره نگارم آمد پیش آن به خوبی ز ماه گردون بیش
2 گشته از روی و زلف خونخوارش خاک گلرنگ و باد مشک پریش