- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ریخت مژگانت که ویرانی بود آباد ازو یک بغل چاکم به رنگ غنچه در دل داد ازو
2 بسکه با درد فراق دوستان رفتم به خاک تربتم را گر بیفشاری چکد فریاد ازو
3 دل خرابی را غمی امشب عمارت می کند کاشیان جغد را محکم بود بنیاد ازو
4 درد عشق خوبرویان هر قدر باشد کم است آنقدر غم کو که گردد خاطر کس شاد ازو
5 حال دل جویا فراموش است از حیرت مرا می دهد گاهی تپیدنهای بسمل یاد ازو