ریخت مژگانت که ویرانی از جویای تبریزی غزل 983

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

ریخت مژگانت که ویرانی بود آباد ازو

1 ریخت مژگانت که ویرانی بود آباد ازو یک بغل چاکم به رنگ غنچه در دل داد ازو

2 بسکه با درد فراق دوستان رفتم به خاک تربتم را گر بیفشاری چکد فریاد ازو

3 دل خرابی را غمی امشب عمارت می کند کاشیان جغد را محکم بود بنیاد ازو

4 درد عشق خوبرویان هر قدر باشد کم است آنقدر غم کو که گردد خاطر کس شاد ازو

5 حال دل جویا فراموش است از حیرت مرا می دهد گاهی تپیدنهای بسمل یاد ازو

عکس نوشته
کامنت
comment