1 محتسب در دست سنگ انداخت در خمخانه چنگ وای رندان گر درآید پای خم می به سنگ
2 مجلس مستان بهارستان عیش و عشرت است گل در او رخسار ساقی، لاله جام لاله رنگ
3 قاصد وقت خوشم در میکده مطرب کجاست تادهد در پای خم دامان مقصودم به چنگ
4 صوفیم آن دم که گردد وقت من خوش در سماع چاک رسوایی زنم در خرقه ناموس و ننگ
5 در رخت از خط زنگاری صفای دیگر است گرچه آرد بی صفایی در رخ آیینه زنگ
6 آن که چترش پر مرغان مرکبش باد صباست چون رود در ریگ آتشبار با او مور لنگ
7 گنبد نیلوفری با این همه شمع و چراغ بی تو جامی را نماید کلبه تاریک و تنگ
دیدگاهها **