- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حال درد خود محب هرگز نگوید با طبیب سخت بیدردی بود نالیدن از درد حبیب
2 بوسه بر پای سگ کوی تو خواهم زد شبی تا بشویم لب که بوسیدم به آن دست رقیب
3 ای که خواهی دادبخش غم به مسکینان خویش چون منت مسکین ترم اول به من در آن نصیب
4 گفته بودی بر دلت خواهم زدن نیر دگر بارب این دولت چه خوش بودی که بودی عنقریب
5 پیرهن شد چاک بر تن گلرخان باغ را بس که از زلف تو پر کردند دامن ها ز طیب
6 سایه ای از ما غریبان ای عجب حیف آبدت سروی و از سرو کوته همتی باشد غریب
7 بر سر آنی از هم آوازان به خوش گوئی کمال گربر و جان در سر سروی کنی چون عندلیب