1 مقبلی آنکه روز و شب ادبار از سر و ریش او همی ریزد
2 دست بر نبض هر کسی که نهاد روح او از عروق بگریزد
3 هر کجا کو نشست از پی طب درزمان بانگ مرگ برخیزد
4 ملکالموت کوفته دارد اندر آن دارویی که آمیزد
1 رخ خوبت خدای میداند که اگر در جهان به کس ماند
2 ماه را بر بساط خوبی تو عقل بر هیچ گوشه ننشاند
1 هرکس که غم ترا فسانهست دستخوش آفت زمانهست
2 هرکس که غم ترا میان بست از عیش زمانه بر کرانهست
1 بیعشق توام به سر نخواهد شد با خوی تو خوی در نخواهد شد
2 آوخ که به جز خبر نماند از من وز حال منت خبر نخواهد شد