مه طلعت ترا به تمامی غلام از کمال خجندی غزل 521

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

مه طلعت ترا به تمامی غلام شد

1 مه طلعت ترا به تمامی غلام شد در مطلع سخن سخن ما تمام شد

2 در آرزوی روی تو بگذشت روز عمر از چهره بر فروز چراغی که شام شد

3 زلفت صبا کشید و نشد آگه آن دو چشم صیاد خواب داشت که غافل ز دام شد

4 بر خاک در حلال مکن خون عاشقان صید کبوتران حرم چون حرام شد

5 صوفی نشد بدور لبت خالی از شراب خاک وجودش از چه صراحی و جام شد

6 زاهد شده است در طمع باده بهشت تنها به خدمتش که طمع نیز خام شد

7 دیگر چه حاصل از لقب زاهدی کمال ناموس چون برفت برندی و نام شد

عکس نوشته
کامنت
comment