دوشینه خیالت همه شب مونس از کمال خجندی غزل 420

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود

1 دوشینه خیالت همه شب مونس ما بود تا روز دو دست من و آن زلف دوتا بود

2 مجلس خوش و دل جمع و مرتب همه اسباب ازعیش به یاد تو چگویم که چها بود ت

3 در کلبه ما محنت هر روزه شب دوش شریف نفرمود ندانم که کجا بود

4 من در عجب آن لحظه ز تشریف خیالت کان پایه نه در خورد من بی سرو پا بود

5 گر یکدمه وصل تو خریدیم بعد جان آن هم سر یک موی ترا نیم بها بود

6 اندیشه خون ریختنم دوش به آن چشم بر عزم جفا کردی و آن عین وفا بود

7 گر داشت کمال از نو نهان سوز تو چون شمع بر سوز نهائیش رخ زرد گوا بود

عکس نوشته
کامنت
comment