1 میرزا جانی به یک آن سرو سرا بستان لطف از جهان چون خیمه زد بر طرف انهار بهشت
2 یک شبش در خواب دیدم با رخی کز عکس آن بر زمین و آسمان میتافت انوار بهشت
3 گفتم ای گل چیست تاریخ تو و جایت کجاست غنچهٔ خندان گشود و گفت گلزار بهشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر خواهی دعای من کنی بر مدعای من بگو بیمار عشق من شود یارب فدای من
2 اگر عمرم نمانده است ای پسر بادا بقای تو دگر مانده است بر عمر تو افزاید خدای من
1 نمیگفتم که خواهد دوخت غیرت چشمم از رویت نمیگفتم که خواهد بست همت رختم از کویت
2 نمیگفتم کمند سرکشی بگسل که میترسم دل من زین کشاکش بگسلد پیوند از مویت
1 شعلهٔ حسن تو بالاتر ازین میباید برق این شعله هویداتر ازین میباید
2 نیم به سمل شدهای فیض تمام از تو نیافت خنجر ناز تو بُرّاتر ازین میباید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به